داستان پند آموز حجاب
اگر دلتون شکست ما را هم دعا کنید.التماس دعا.دختر بی حجابی بودم…..کلا
اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب ….برام بی اهمیت
بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم.اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس
میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد..
کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه….
مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم..
یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم
یادم میرفت اصل قضیه چیه .. .
بقیه داستان در ادامه مطلب..